برنامههاي رادي
از اداره برگشتم و طبق معمول بيش از نيمي از تكاليف رادي مونده. بعد از چاق سلامتي با رادي و دادن شيرموز عصرش و چند دقيقهاي استراحت و بازي، دفتر مشق رادي رو جلوش ميذارم و بهش ميگم رادي جون وقتشه كه ديكته ات رو بنويسي. در حال ور رفتن با تفنگ لگو سازش، كمترين توجهي به حرفم نميكنه. دوباره با جديت ميگم "رادي تفنگتو بذار زمين و ديكته ات رو بنويس". چنان تمركزي داره كه اصلا صدامو نميشنوه. اجبارا يك بار ديگه با قاطعيت و صداي بلندتري ميگم " رادي وقت ديكته نوشتنه" نيم نگاهي به سمت من ميكنه و دوباره نگاهش رو روي تفنگش متمركز ميكنه و ميگه: " مامان لطفا اين دفترو بردارين، الان برنامهام اين...
نویسنده :
مامان رادی
11:07